Frozen heart
یـــک گـــوشــه ی دنج ( <-PostCategory-> )
یـــک گـــوشــه ی دنج

یـــک نقطه

یــک عــالمـه بغض

یــک دنیا حــرف

و بــی نـــهایَت خــــاطره

کــــافیست بـــرای جـــوان مـــرگ شدن!

 می‌دانی...

بعضی‌ها را هر چه قدر بخوانی...خسته نمی‌شوی!

بعضی‌ها را هر چه قدر گوش دهی...عادت نمی‌شوند!

بعضی‌ها هرچه تکرار شوند... باز بکر هستند و دست‌نخورده!

دیده‌ای؟

شنیده‌ای؟

بعضی‌ها بی نهایتند!

مثل مادر...

می‌دانی...  بعضی‌ها را هر چه قدر بخوانی...خسته نمی‌شوی!  بعضی‌ها را هر چه قدر گوش دهی...عادت نمی
 
     

كد ماوس



ادامه مطلب

+ نوشته شده در پنج شنبه 29 خرداد 1393برچسب:,ساعت 10:1 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 10:1" > یـــک گـــوشــه ی دنج


لحظه ها ( <-PostCategory-> )

 

 به تو که فکر میکنم انگشتانــم گل می‌دهند ، 

پروانه ها بر دستانم بوسه میزنند و عطر 

باغ های پرتقال شمال در هوای شعــرم می پیچد !!

 به تــــو کــه فکر میکنم ....

 مثل قالی نیمه تمام


 به دارم کشیده ای !


 یا ببافم


 یا بشکافم


 اول و آخر که به پای تو می افتم !


 تمام شهوت لبانم را


میان انگشتانم گذاشته ام


تا بوسه بارانت کنند واژه ها !

 


 برای چند لحظه هم که شده


 تو را به خدا به یادم نیا !


 به یادم که می آیی


 نمازم بی اختیار می شکند !


 دلم به هیچ صراطی مستقیم نمی شود


 دیگر ...!


 همه جا هستی


 در نوشته هایم


 در خیالم


 در دنیایم


 تنها جایی که باید باشی و ندارمت


 کنارم است .!

كد ماوس



ادامه مطلب

+ نوشته شده در سه شنبه 19 خرداد 1393برچسب:,ساعت 13:10 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 13:10" > لحظه ها


افسانه ( <-PostCategory-> )

سئوگیلیم،عشق اولماسا،وارلیق بوتون افسانه دیر
عشقیــده ن محــروم اولان،انسـانلیغــا بیگــانه دیر
سئـوگی دیـر،یالنیــز محببتــدیر حیــاتین جـوهــری
بیر کونـول کی عشق ذوقین دویماسا،غمخــانه دیر


لج می کنم و بد اخلاق میشم

نه چیزی می بینم نه چیزی می شنوم نه چیزی می گم

دست خودم که نیست تو که نباشی

زندگی باید به کام من تلخ بشه


هـروخ ﺩﯾﺪﯾﻦ دخــتری ﺭﯾﻤﻞ ﻧﺰﺩه ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ ﻧﻘﺸﻪ

ﮐﺸﯿﺪه ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ کـنه !!!

شــک نکـنین 

 

كد ماوس



ادامه مطلب

+ نوشته شده در سه شنبه 12 خرداد 1393برچسب:,ساعت 12:49 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 12:49" > افسانه


عاشقانه ( <-PostCategory-> )
تا دیروز ، هرچه می نوشتم عاشقانه بود

از امروز ، هرچه بنویسم صادقانه است

عاشقانه دوستت دارم . . .
 

لـذتــ دارهــ بـعـد یـهــ بــحـثــ بـچـگـونـهــ

کـهــ مـعـلـومــ نـیـسـتـــ تـقـصـیـرهــ تـوئـهــ یـا اونـــ

کـنـار هـمــ بـشـیـنـیـنـــ ... آرومــ

بـدونــــ هـیـچــ حـرفـی

کـمـــ کـمـــ سـرتـــ خـمــ شـهــ رو شـونـشـــ

کـمــ کـمــ دسـتـشـو بـگـیـری تــو دسـتـتـــ

دونـهــ دونـهــ انـگـشـتـاشـو بـبـوسـی

بـگـی هـنـوز دوسـمــ داری؟؟

ایندفه دیگه خودمم :اووووووووووووووق
خدایا.....
وقت کردی مسیر زندگی رو عوض کن..دقیقا قسمت آسفالتش افتاده رو دهنه ما...
گذاشتــم به دارم بکشنــد!

بــی گنــاه بـــودم اما….

حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم…!
 

کسیــــ که زیاد تو حرفاش میگه «بی خیالـــــ»

کلی خیال تو سرشه.......

فقط حوصله ی بحث کردن نداره....


رامـــش یعنــــی :هـر وقت قهـــر کــــردی....مطمئــــن بـــاشـی کـــه تـــا آشتـــی کنـــی هیـــچ کسی جـــات رو نمی گیــــــره . . .

 

هنوزم مثه بچگیامون هرکی بیشتر بامون بازی کنه.....بیشتر دوسش داریم...
 

مرد رویایی کسی که.... حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادیم

شب نزاره از بغلش جم بخوری بگه : اشتی نکردیما ولی من بدون♥ تو ♥ خوابم نمیبره ..


تو که با دیگرانت بود میلی / چرا یادت مرا بشکست خیلی ؟

مگر قصدت پریشانی ما بود / که عشق ما نشد مجنون و لیلی . . . ؟

كد ماوس


+ نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1393برچسب:,ساعت 12:39 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 12:39" > عاشقانه


مرد بودن ( <-PostCategory-> )

مـــــــــــــرد بودن یعنی

دل اونی که بهت دل داد نشکنی
اشکــــشو در نیاری

از اعتمادش سو استفاده نکنی
عُـــمر و وقتـــشو تباه نکنی ..

مــــــــــرد بودن یعنی
یه دُنیــــــــا مسئولیت !!

مـــــرد باشید و این واژه رو به گند نکشیـــــد !!


بـزرگـتـرین بـدبخـتـی ایـنـه کـه طـرف سـواد نـداره حـرف بـزنـه ...

ولـی شـعـورم نـداره کـه خـفـه شـه


زن ها علاقۀ زیادی به ریاضیات دارند، زیرا آنها سن خود را تقسیم بر دو و قیمت لباسهایشان را ضرب در دو و حقوق شوهرانشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترین دوستان خود می افزایند.

دوستی، با دو برابر کردن لذت ها و نصف کردن غمها، خوشبختی را بیشتر و بدبختی را کمتر میکند


ﺷﻤﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍ
ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺷﺎﺥ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺱ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺎﺹ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺍﻑ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﺁﺧﺮﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯼ ﺟﻠﻮ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﻭﺍﺳﺘﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﭙﺴﻨﺪﯾﻢ

 مرد اونــــهـ کهـ ...
که وقتی با اخمــ نگات میکنهـ بفهمی باید شالتـــو بکشی جلو....
نهـ مث پســــرای الان که تو قـــــرار اول میگن:
شالتو بردار ببینم موهات چهـ شکلیهـ....
مرد اونهـ کهـ...
شیطنت و خنده هاش پیش تو و اخمش مال بقیس...
نه مث پسرای الان که با همهـ میگن میخندن به تو کهـ میرسن ...
فکر میکنن با اخم و بدخلقی مـــــرد شدن...
مرد اونه که...
بعضی وقتا انقدر شلختهـ باشهـ تا تـو دست ببری تو موهاش و باخندهـ موهاشو مرتب کنی....
نه مث پسرای الان که دست بهشون میزنی میترسن دکورشون خراب شهـ...
مرد اونهـ کهـ...
تیپش انقدر با وقارومتین باشه که وقتی نگاش میکنی...
تو دلت قربون صدقش بری و بهش افتخار کنی...
نه مث پسرای الان که تی شرت صورتی میپوشن با قلبای سفید..
فردا..زرد با ستاره های ابی...
مرد اونهـ کهـ...
وقتی میفهمه دوسـش داری هــــواتو بیشتر داشته باشهـ..

های آقا پســـــــــری که وقتی نمیتونی دختـــــری رو بدستش بیاری
بهش میگی آبجـــــیم شو...
آره داداش با توام این رسمش نیست اون دختر با هزار امید آبجـیت میشه
آبجــیت میشه تا حرفایی رو که به داداش واقعیش نمیتونه بزنه به تو بزنه
آبجـــــیت میشه تا درد و دلای خودشو به تــــو بگه
آبجــیت میشه تا وقتی نمیتونه با کسی حرف بزنه وقتی بغض تو گلوشه
و نمیتونه داد بزنه بیاد و تو آرومــــش کنی
اگه قبول میکنی که داداشــش باشی باید مثه آبجــــی خودت مراقبش باشی
نـــــزاری آزاری از کسی ببینه
اینا نصیحــت نیسحرفایه دلمــه تو این چن وقتــه که اومدم نــــــت
اینقدر ازیـــن چیزا دیدم که دیگه...
داداشــای گــــلم نکنین این کارارو هیچ فک میکنی اون دختـــــری که
آبجـــــــــــیت شده چقد روحش لطیفه؟
هیچ میدونی وقتی بهش بعد یه مدت پیشنهاد رفاقت میدی اون چه حالی میشه؟
هیچ میدونی اگه نتونه جواب رد بده چون داداششی واسش عزیزی
چه حالی پیدا میکنه همه اینارو میدونی و بعد اسم خودتو میزاری مـــرد


 

چـــﮧ ڪسـے مے گـوید تنهـآ زَنآלּ تـَלּ مـے فُروشنـد
زَنآنـے رآ مـے شنآسَم ڪـﮧ بــﮧ قیمَتــِ گَزافـے تَـלּ مـے خَرند
بـــﮧ قیمتــِ زِندگـے
بـــــآنـــــــــــو
تو مآنـدے بـــﮧ پآے آبــرویـتــــــــــ بـــﮧ پآے فَرزندتــ
امآ مَـرد تو جِلـوه هآ فروختــ و نگآه هآ خَـرید از زنآלּ هَـرزه
برآے تو قیصـر بود و غِیرتــ
برآے زنآלּ خیآبآלּ ڪـوهے از هَـوس
و تو بـــﮧ عشقَش خَستگـے هآ رآ فرامـوش مـے ڪردے
طـے مے ڪرد تنـــﮧ عُریآלּ هَرزه هآ را
و تـو طـے مـے ڪشیـدے ڪـﮧ ڪدبآنوے خآنـــﮧ اش بآشـے
عَرق مـے ڪرد از شُعلـــﮧ هآے هَـوس
و تو گَرمـآے شُعلـــﮧ هآی گآز را بـــﮧ جآלּ مـے خَریدے
بَرآے لحظـﮧ اے لبخَنـدش
سآعتـ هآ ڪنـآرِ میـز شآم مُنتظـر بودے
و او دَر حآل کثافـتـــــ کـــــاری با مُنشـے اش بود
آرے این استـ رآز آלּ حَلقــﮧ ڪـﮧ فُــروغ مے گُفتـ
حلقــﮧ بَردگـے ڪـﮧ تو بدستـ ڪردے..
 


 

 


اورت بشود یا نه. . .

روزی میرسد که دلت برای هیچکس به اندازه ی من تنگ نخواهد شد. . .

برای نگاه کردنم. . .

خندیدنم. . .

اذیت کردنم. . .

برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی. . .

روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود. . .

من می دانم روزی که نباشم. . .

هیچکس تکرار من نخواهد شد. . .(!)

 

 


 

روزگاری بود برای سلام کردن به جنس مخالف صداها می لرزیدند !!!

روزگاری شد برای گفتن دوستت دارم , قلب ها لرزیدند !!!

و حالا . . . .

روزگاری است که به راحتی حرف از س.. می زنند و فقط " تخت " ها میلرزند!!!
 

 


سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد
هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری


دلم از ابر و بارون بجز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید
نشو با من غریبه مث نامهربونا
بلا گردون چشمات زمین و اسمونا

میخوام برگردم اما میترسم
میترسم بگی حرفی نداری
بگی عشقی نمونده
میترسم بری تنهام بذاری
تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی
تو موج سبز سبزه تن صحرا تو بودی


من کوله بار دردم کی قد من بد آورد
دوباره خنجر از پشت دوباره دل کم آورد
من بی ستارگیم و به آسمون نمی گم
احساس من غریبه ست
کی میدونه چی میگم؟!
اصلا زمونه می خواد کسی نمونه باهام
اونقدر قدم میزنم که درد می گیره پاهام
من خونه ی غرورم کسی نمیشه هالی
خراب شه سقف خونه
روی سر اهالی
.
.
.
اصلا زمونه می خواد کسی نمونه باهام
اونقدر قدم میزنم که درد می گیره پاهام
من خونه ی غرورم کسی نمیشه هالی
خراب شه سقف خونه
روی سر اهالی


گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری

" یــاد " تو هم که همه جا با من است

" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...

میبینی؟

وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است


ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﻣﯿﺮﻥ ﻣﻄﺐ ...
ﺩﮐﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ : ﻟﻄﻔﺎ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺍﺗﺎﻕﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﻡ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﻨﻢ .
ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯿﮕﻪ :ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﻨﻢ .
ﺩﮐﺘﺮ :ﭘﺲ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺯﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ
ﺑﮕﯿﻦ ﺁ ...ﺁ ... ﺁ ...

كد ماوس


+ نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1393برچسب:,ساعت 10:54 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 10:54" > مرد بودن


سکوت ( <-PostCategory-> )

از کابوس های شبانه ام چه بگویم ؟
به که بگویم ؟
شبی که باور سکوت
در ابهامات پیچا پیچ مغزم جان می گرفت ؟
کسی نبود !
جایی نبود !
من باور کرده بودم که اینجا شهر سکوت است .


کجا رفت آن همه بغض که بی صدا می شکست

 

کجا رفت آن همه نیرو ی جنگاوری

کو ه کو ؟ اسمان رویاها کجاست ؟

شیرین قلم روزگار ما کجاست ؟

دوست دارم بدانم

بشنوم

اگر باز هم از کوی ما گذشتی

نشانی جدید تری بده

نه پشت پرده غزل ها !

دورترین خاطره ها

سخت ترین آرزوها

از آن کسی بود

که هیچ وقت نبود

نردیک بود

 اما در امتداد فاصله ها پنهان

دور بود

 اما چون فرشته ای در کنارم نشسته بود

چه کنم ؟

حرفهایم مچاله بود

شعرهایم پاره پاره

اما قلبم همچنان می خواند! 


روزی میــرسد …

بـــی هیــــچ خَبـــَـــری …

بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم …

دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب …

رآه خــــوآهم افتـــــآد …


حال این روزهای من.........

ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!

مَـــن کـــه غَریبـــــم …

چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم …

همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…

من خوبـــــــم..!

 

عاشق نیستم..

فقط گاهـــی به یادش که می افتم،

دلم تنگــــ میشود…

این که عــــشق نیست…

هســــــــت…؟Naghmehsara (532)


سکـــوت میکنم … بگذار حرفــــــ ها آنقدر یکدیگر را بزننــــــد!!! تا بمیرنــــــد !!!

بچـــه کـــه بـــاشی …

از “نقـــاشی”هـــایتـــ هـــم …

مــی‌ تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،

بـــزرگ کـــه مــی‌ شـــوی …

از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی‌ فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !

Naghmehsara (518)

 

لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم

قــاب گــرفتمــــ

بــ ــه صـورتـم آویختــم !

حــالا بـا خیــال راحــت

هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ

” بغـــض ” مـیکنمــــ …

Naghmehsara (514)

جغرافیای دیگری خلق کرده …

نبودنت

ابروهایم شده اند …

خط ِ استوای جدیدی …

که حوالی شان

همیشه بارانیست . . !

Naghmehsara (580)

 

       خوشحالم...........از اینکه ادمارو خیلی زود شناختم!!!!

كد ماوس


+ نوشته شده در شنبه 17 خرداد 1393برچسب:,ساعت 20:45 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 20:45" > سکوت


عشق اخر ( <-PostCategory-> )

 برای لمس تنهایی غریبونه سفر کردم

تموم آرزوم این بود به دنیای تو برگردم

همیشه مطمئن بودم تو احساسمو فهمیدی

تو از جنس نفس هامی که از مرگ هم نترسیدی

میدونستم هنوز هستی هنوز جون داره عشق ما

تو برگشتی کنار من چه خوشبختم من این روزا

هراسم از نبودم بود ولی حالا تو اینجایی

به سرنوشت نمی بازیم چه حس خوب و زیبایی

دلم یخ بست تو دلتنگی تو احساسو به من دادی

مسیر مهربونیتو پای عشقم تو آزادی

برای لمس تنهایی غریبونه سفر کردم

تموم آرزوم این بود به دنیای تو برگردم

همیشه مطمئن بودم تو احساسمو فهمیدی

تو از جنس نفس هامی که از مرگ هم نترسیدی

میدونستم هنوز هستی هنوز جون داره عشق ما

تو برگشتی کنار من چه خوشبختم من این روزا

هراسم از نبودم بود ولی حالا تو اینجایی

به سرنوشت نمی بازیم چه حس خوب و زیبایی

دلم یخ بست تو دلتنگی تو احساسو به من دادی

مسیر مهربونیتو پای عشقم تو آزادی

 

 

 

كد ماوس



ادامه مطلب

+ نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1393برچسب:,ساعت 14:11 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 14:11" > عشق اخر