Frozen heart
درد و دل 2 ( <-PostCategory-> )

خسته و کوفته میاد خونه

آروم کلیدو تو در میچرخونه

وتو مث هر شب انتظارشو میکشی

میبینی بی حوصله بهت سلام میکنه



تنها حرفی که میزنه:

من یه دوش می گیرم می خوابم

....

خونه تو سکوت مطلق فرو میره!

حتی صدای تیک تاک ساعتم دیگه شنیده نمیشه!

بی هیچ حرفی بری


ناراحت میشی

عصبانی

حرص میخوری

با خودت زیر لب میگی

به من چه- کوه که نکنده- سر کار بوده-حوصله نداره نداریم

میشینی رو مبل ولی باز

بلند میشی و میری تو آشپزخونه

لیوان شیر شکلات رو پر میکنی و میزاری رو میز

با خودت میگی می زارم رو میز!

خودِ خستش تنهایی بخوره!!!

دوتا دست رو دور کمرت حس میکنی

سرتو برمیگردونی

هنوز اخم تو صورتته

داره میخنده و میگه

کِی دیدی من بدون تو لیوان شیر شکلاتمو سر بکشم!!!؟

جواب نمیدی و هنوز اخمالویی

بزنه زیر خنده و بگه

آخه قهرم بلد نیستی .. من که می دونم دلت برام تنگ شده

بغلت کنه و بلند داد بزنه

دیـــــــــوونــــــــــه تو واسه من همه دنیاییــــــــــــــ

بخندی

بلند بخندی

بخنده

بلند


كد ماوس



ادامه مطلب

+ نوشته شده در سه شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 12:49 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 12:49" > درد و دل 2


عشق در كلام بزرگان ( <-PostCategory-> )

 

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق
بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون
اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود
بیگانه باشد او، نشود آشنایعشق
(به نقل از نامه دانشوران ناصری، جلد ۴)
تن به جان زنده است و جان از عشق
در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست
باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است
جُـود عشق است و باشد آن را عشق
عاشقان عشق را به جان جویند
عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است
می دهد بنده را نشان ازعشق
عشق در کلام جواد نوربخش[ویرایش]
«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مردهای
«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم». [۲۱]
اساس آفرینش
بی عشق جهان بلاست یکسر
ناکامی و ابتلاست یک سر
آن کس که به عشق آشنا نیست
بیگانه به چشم ماست یک سر
عشق است اساس آفرینش
هرچیز از آن به پاست یک سر
بی عشق حیات هیچ و پوچ است
بیهوده و نارواست یک سر
هر دل که نسوزد از غم عشق
جای هوس و هواست یک سر
گر اهل دلی به عشق رو کن
نا سوخته دل بلاست یک سر
عمری دل نوربخش با عشق
آسوده ز ماسواست یکسر
دیوان نوربخش (جواد نوربخش)
ندای عشق
ماییم در سراچه هستی گدای عشق
خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند
تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده ایم
خو کرده ایم از دل و جان با صفایعشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی
شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم
ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر
کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت
ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود
باید پناه برد به دولتسرای عشق
ای نوربخش گوش سر خویش را ببند
تا بشنوی به گوش دل خود ندایعشق
دیوان نوربخش (جواد نوربخش)
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه[ویرایش]
« عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عاشقان در سیل تند افتاده‌اند
برقضای عشق دل بنهادهاند
دیدگاه‌های علمی[ویرایش]
نوشتار اصلی:
در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم شناسی، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.[۲۳]
منشا شیمیایی[ویرایش]
این نوشتار یا بخش، مفهومکاملوروشنرا نمی‌رساند. لطفاً با ویرایش کردن یا افزودن جزئیاتبیشتر به بهبود مقاله کمک کنید و سپس این برچسب را بردارید.
بر اساس شواهد درهنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نورفینفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندانایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGFعامل رشد عصب شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [ به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml ] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۴]
دیدگاه‌های فرهنگی[ویرایش]
نوشتار اصلی:

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در
هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمانهای دور وجود داشته‌است. درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و... به بیان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداخته‌اند. در هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرائیده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۲۵]
دیدگاه‌های مذهبی[ویرایش]
نوشتار اصلی:

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه
وحدت وجود معروف است وادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد وآنکه پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

كد ماوس


+ نوشته شده در سه شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 11:42 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 11:42" > عشق در كلام بزرگان